، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

"نیایش، لحظه ی ناب وصال"

هر روز فهمیده تر میشی

سلام مامانی خیلی داری فهمیده میشی این روزا. هر روز بیشتر از دیروز میفهمی مثلا: وقتی میخوای کارای خطرناک کنی اول زیر چشمی ما رو نگاه میکنی و.... وقتی میخوای ناز کنی به آخر حرفات "ای" اضافه میکنی،مثلا:مامانییی ،باباییییی تازه داری فرق مامان جونی و بابا جونی رو با مامان و بابا میفهمی و اونا رو صدا میکنی مامانیا و بابانیا،نمیدونم چرا این کلمه ها رو انتخاب کردی وقتی مامانی شعر میخونه یا قران میخونه تو هم به زبون خودت یه سری کلمه هارو با اهنگ زمزمه میکنی شعر معروفت که وقتی خیلی خوشحالی میخونی :"گیلداااا گیلداااا" وقتی ما رو کار داری با دس نشون میدی بیا بیا وابستگیهات به منم که روز به روز داره بیشتر میشه و منو نگران کرده  ...
24 دی 1391

خدایا ....

باران می بارد به دعای کداممان نمیدانم من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه ی جبروتش دارد ناز می خرد پس نیاز کن... (خدایا نیازمو فریاد میزنم:"قسمت میدم به دستای کوچولوی نیایشم  که سوی تو بلند شده ، نعمت داشتن  یه خانواده ی خوشبخت رو از هیچ کس دریغ  نکن")     ...
24 دی 1391

بدون عنوان

کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم بافته… آن وقت به او می گفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغضهایم را نمیتوانم فرو ببرم…   ...
17 دی 1391